او تا حالا چندین کتاب نوشته، مثل «باغ وحش روی ریل»، «کارآگاه بازی های یک سوسک اندک ذهن»، مجموعه ی چهار جلدی «دستورالعمل گیج بازی» و...
به ارتباط چاپ کتاب های طنزشان، به سراغ او رفتیم که بپرسیم چه طور این همه ایده ی خنده دار برای نوشتن به ذهنش می رسد.
* * * شنیده ایم رئیس باغ مادام ابله چه بوسیله راسته آمده. می شود برایمان بگویید قضیه از چه فراغت است؟
باغ مادام نادان چه با نشر زرافه و کلی گربه بوسیله میدان آمده. قضیه از این قرار است که بانو خل چه و رئیس باغش که یک گربه است، به افزایش ی یک پسره که اسمش همین است، یعنی «پسره»، کلی ماجرای خنده دار برای نوزاد ها درست کرده اند؛ پسره با آزمایش های نادیده و غریبش، مادام خل چه با باغ پر از گربه اش و یک گربه ی بدبخت و دم منقطع که مثلاً رئیس است.
تا این مکان استقبال از این تاریخچه خوب بوده و امیدوارم رامشگر هایی که بعد از این هم کتاب را می خوانند دوستش داشته باشند. می گویند شما خیلی خلاق هستید. خلاقیتتان را از کجا می آورید؟
لابد فکر می کنید صبح ها نان و پنیر و خلاقیت می خورم! اما اصلاً این نعوظ ازاله. شاید غم بهتر باشد جواب این سؤال را پسره بدهد. برای اینکه او بی اندازه از من خلاق پر حرارت است. مثلاً به این فکر می کند که گربه را با گریزگاه ترکیب نرم و موجود عجیبی به اسم «گزغ» بسازد. یا یک ترکیب جدیدی از گربه و مارمولک به دنیای جانوران به کنیه گربولک تکثیر بطی ء. اما اگر بخواهم درون مورد خودم بگویم، باید بوسیله دنیای طفولیت ام برگردیم. به بچگی خودم و بچه های دیگر که نگاه می کنم می بینم پر از خلاقیت اند. دنیای طفولیت و نوجوانی پر از خلاقیت، فکرها و حرف های ابتکاری است که می تواند طاسی ایده برای نگاشتن به آدم بدهد. چه شد که غرض گرفتید بیش برنده کتاب هایتان را طنز بنویسید؟
راستش من هیچ وقت بوسیله طور رسمی تصمیم نگرفتم طنز بنویسم! من همان طوری که فکر کردن می کنم می نویسم، اما معمولاٌ بقیه به فکرهای من می خندند! کم کم وقتی این خنده ها اعاده شد متوجه شدم که انگار حرف های من برای بقیه بامزه است و بوسیله این مدلی که من می نویسم، طنز می گویند. درون زمان نوجوانی تاریخچه طنزی خوانده اید که یادتان مانده باشد؟
بارها و بارها کتاب های هیکل هیکل را می خواندم و هربار از طنزی که درون ماجراهایش حیات کیف می بردم و تعجب می کردم که نویسنده ی تَن تَن چه طور توانسته این همه داستان باحال و متنوع و ماجراجویانه بنویسد که طنز بی قراری باشد. توی دلم می گفتم: «دلگشا به حالش!» نوجوان هایی که می خواهند نویسنده شوند، بوسیله خصوص طنزنویس، باید چه امر کنند؟
پیشنهادم به نوجوان ها این است که خوب به اطرافشان، بوسیله شخصیت و روابط مردم ها، به گفت وگوها و اتفاقات کوچکی که دور و برشان می افتد، مداقه کنند. اتفاقات معمولی و یومیه ی ما پر از طنز است. فقط کافی است زاویه مان را با آن ها طوری تنظیم کنیم که قسمت طنزشان به چشممان بیاید.
------------------------------------------------------ قدری از کتابِ
باغ وحش روی ریل (صفحه ی۵تا۸)
این که می گویند در سفر باید شناخت، خیلی درست است. غلام حتی همسترم را تیمار داخل سفر شناختم. هرچند اصلاً قرار نبود با ما به این سیر بیاید. اما آمدنش باعث شد شخصیتش برایم رو شود و اخلاقش متجاوز تیز دستم بیاید. غیر از همستر، بابام را اندوه داخل همین سیر تکاملی شناختم. آن هم سپس از ۱۴سال آزگار!
قرار بود ۱۰ روز از عید را با ترن برویم جنوب پیش خال ام. ۱۰ روز برای دوربودن از همستر انحصاری انسان، وافر بسیار است. مثل این است که آدم ۱۰ روز از مسواکش دور باشد. آیا این استوار است؟
این درست نیست و بمنظور معتمد نیست، من بوسیله توصیه های ایمنی مامانم گوش نکردم. مامانم به من و پدر و برادر و خواهرم اولتیماتوم رحم که اسباب ورزش هایمان را به بی آرامی سایه ها بسپاریم. منظورش از ابزار ورزش همستر من، کاسکوی بابا، گربه ی برادرم و صندوق ی کرم های ابریشم خواهر پنج ساله ام بود؛ توهینی نابخشودنی!
گربه و موهبت حریر را نمی دانم، اما همستر یک موجود حی و یک شخصیت اجتماعی برازنده عرض است. او یک شناخت و همراه همیشگی است که می تواند ارزش قابل قبولی از برگه های امتحانی را که معلم در دادن تشخیص ی خوب به آن ها خساست به خرج داده، با دندان هایش تیکه پاره کند و دل صاحبش را خنک. ابتکاری چنانچه هیچگاه کدام از این هنرها را نداشت باز بی قراری بوسیله کاسکوی بی اخلاق بابام عزت داشت؛ زیرا قدیم خفه است و متشابه پرنده ی بعضی ها حرف زشت از دهنش درنمی جوی.
غلام نمی دانم بابام از چه چیز این کاسکو خوشش آمد که آن همه پول بالایش داد و از رفیقش خریدش. کاسکو که اسمش را گذاشته ایم طلبکار (اسم سابق اش بزرگمهر بود) پیش رفیق بابام هدایت شده. من و برادرم گاهی در مورد این که بابام چه رفیق بی تربیتی برای خودش انتخاب کرده درددل می کنیم.
در مبادله همستر یک حیوان مظلوم و بی قانون و صداست که جای کسی را تنگ نمی کند و هیچ توقعی از اطرافیانش ندارد. همین که بگذاری اش توی گوی تا برای خودش گردش کند و غذای مختصری هم به او قرضه برایش کافی است. بوسیله فکر تمام این دلایل دادگاه پسند من تصمیم گرفتم همسترم را با خودم به قطار بیاورم!
نویسنده: زهرا پول سیاه
تصویرگر: مسعود کشمیری
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
تلفن: ۸۸۶۶۵۷۲۸
ارج: ۱۴هزار تومان
به ارتباط چاپ کتاب های طنزشان، به سراغ او رفتیم که بپرسیم چه طور این همه ایده ی خنده دار برای نوشتن به ذهنش می رسد.
* * * شنیده ایم رئیس باغ مادام ابله چه بوسیله راسته آمده. می شود برایمان بگویید قضیه از چه فراغت است؟
باغ مادام نادان چه با نشر زرافه و کلی گربه بوسیله میدان آمده. قضیه از این قرار است که بانو خل چه و رئیس باغش که یک گربه است، به افزایش ی یک پسره که اسمش همین است، یعنی «پسره»، کلی ماجرای خنده دار برای نوزاد ها درست کرده اند؛ پسره با آزمایش های نادیده و غریبش، مادام خل چه با باغ پر از گربه اش و یک گربه ی بدبخت و دم منقطع که مثلاً رئیس است.
تا این مکان استقبال از این تاریخچه خوب بوده و امیدوارم رامشگر هایی که بعد از این هم کتاب را می خوانند دوستش داشته باشند. می گویند شما خیلی خلاق هستید. خلاقیتتان را از کجا می آورید؟
لابد فکر می کنید صبح ها نان و پنیر و خلاقیت می خورم! اما اصلاً این نعوظ ازاله. شاید غم بهتر باشد جواب این سؤال را پسره بدهد. برای اینکه او بی اندازه از من خلاق پر حرارت است. مثلاً به این فکر می کند که گربه را با گریزگاه ترکیب نرم و موجود عجیبی به اسم «گزغ» بسازد. یا یک ترکیب جدیدی از گربه و مارمولک به دنیای جانوران به کنیه گربولک تکثیر بطی ء. اما اگر بخواهم درون مورد خودم بگویم، باید بوسیله دنیای طفولیت ام برگردیم. به بچگی خودم و بچه های دیگر که نگاه می کنم می بینم پر از خلاقیت اند. دنیای طفولیت و نوجوانی پر از خلاقیت، فکرها و حرف های ابتکاری است که می تواند طاسی ایده برای نگاشتن به آدم بدهد. چه شد که غرض گرفتید بیش برنده کتاب هایتان را طنز بنویسید؟
راستش من هیچ وقت بوسیله طور رسمی تصمیم نگرفتم طنز بنویسم! من همان طوری که فکر کردن می کنم می نویسم، اما معمولاٌ بقیه به فکرهای من می خندند! کم کم وقتی این خنده ها اعاده شد متوجه شدم که انگار حرف های من برای بقیه بامزه است و بوسیله این مدلی که من می نویسم، طنز می گویند. درون زمان نوجوانی تاریخچه طنزی خوانده اید که یادتان مانده باشد؟
بارها و بارها کتاب های هیکل هیکل را می خواندم و هربار از طنزی که درون ماجراهایش حیات کیف می بردم و تعجب می کردم که نویسنده ی تَن تَن چه طور توانسته این همه داستان باحال و متنوع و ماجراجویانه بنویسد که طنز بی قراری باشد. توی دلم می گفتم: «دلگشا به حالش!» نوجوان هایی که می خواهند نویسنده شوند، بوسیله خصوص طنزنویس، باید چه امر کنند؟
پیشنهادم به نوجوان ها این است که خوب به اطرافشان، بوسیله شخصیت و روابط مردم ها، به گفت وگوها و اتفاقات کوچکی که دور و برشان می افتد، مداقه کنند. اتفاقات معمولی و یومیه ی ما پر از طنز است. فقط کافی است زاویه مان را با آن ها طوری تنظیم کنیم که قسمت طنزشان به چشممان بیاید.
------------------------------------------------------ قدری از کتابِ
باغ وحش روی ریل (صفحه ی۵تا۸)
این که می گویند در سفر باید شناخت، خیلی درست است. غلام حتی همسترم را تیمار داخل سفر شناختم. هرچند اصلاً قرار نبود با ما به این سیر بیاید. اما آمدنش باعث شد شخصیتش برایم رو شود و اخلاقش متجاوز تیز دستم بیاید. غیر از همستر، بابام را اندوه داخل همین سیر تکاملی شناختم. آن هم سپس از ۱۴سال آزگار!
قرار بود ۱۰ روز از عید را با ترن برویم جنوب پیش خال ام. ۱۰ روز برای دوربودن از همستر انحصاری انسان، وافر بسیار است. مثل این است که آدم ۱۰ روز از مسواکش دور باشد. آیا این استوار است؟
این درست نیست و بمنظور معتمد نیست، من بوسیله توصیه های ایمنی مامانم گوش نکردم. مامانم به من و پدر و برادر و خواهرم اولتیماتوم رحم که اسباب ورزش هایمان را به بی آرامی سایه ها بسپاریم. منظورش از ابزار ورزش همستر من، کاسکوی بابا، گربه ی برادرم و صندوق ی کرم های ابریشم خواهر پنج ساله ام بود؛ توهینی نابخشودنی!
گربه و موهبت حریر را نمی دانم، اما همستر یک موجود حی و یک شخصیت اجتماعی برازنده عرض است. او یک شناخت و همراه همیشگی است که می تواند ارزش قابل قبولی از برگه های امتحانی را که معلم در دادن تشخیص ی خوب به آن ها خساست به خرج داده، با دندان هایش تیکه پاره کند و دل صاحبش را خنک. ابتکاری چنانچه هیچگاه کدام از این هنرها را نداشت باز بی قراری بوسیله کاسکوی بی اخلاق بابام عزت داشت؛ زیرا قدیم خفه است و متشابه پرنده ی بعضی ها حرف زشت از دهنش درنمی جوی.
غلام نمی دانم بابام از چه چیز این کاسکو خوشش آمد که آن همه پول بالایش داد و از رفیقش خریدش. کاسکو که اسمش را گذاشته ایم طلبکار (اسم سابق اش بزرگمهر بود) پیش رفیق بابام هدایت شده. من و برادرم گاهی در مورد این که بابام چه رفیق بی تربیتی برای خودش انتخاب کرده درددل می کنیم.
در مبادله همستر یک حیوان مظلوم و بی قانون و صداست که جای کسی را تنگ نمی کند و هیچ توقعی از اطرافیانش ندارد. همین که بگذاری اش توی گوی تا برای خودش گردش کند و غذای مختصری هم به او قرضه برایش کافی است. بوسیله فکر تمام این دلایل دادگاه پسند من تصمیم گرفتم همسترم را با خودم به قطار بیاورم!
نویسنده: زهرا پول سیاه
تصویرگر: مسعود کشمیری
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
تلفن: ۸۸۶۶۵۷۲۸
ارج: ۱۴هزار تومان
- ۹۸/۰۹/۲۰